جبروتهم تحت اقدام حزب الله
این وبلاگ شامل طنزهای سیاسی و مطالب مذهبی است
وزیر: این قضایا را مورخان آورده اند. ملک شاه: پس چگونه مسلمانان او را بعنوان خلیفه برگزیدند؟ وزیر: عثمان توسط شورا به خلافت انتخاب گردید. علوى از کلام وزیر برآشفت و گفت: در جواب شتاب مکن اى وزیر، و چیزى که صحیح نیست مگو! ملک شاه با تعجّب پرسید: اى علوى، چه مى گویى؟ علوى: وزیر در سخن خود به خطا رفت. عثمان به حکومت نرسید مگر به وصیت عمر و انتخاب تنها سه نفر منافق که عبارت بودند از طلحه، سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمن بن عوف. آیا این سه منافق، آراى تمام مسلمانان را منعکس مى کردند؟ همچنین کتب تاریخ آورده اند که این سه نفر هم، وقتى دیدند عثمان طغیان مى کند و حرمت اصحاب رسول خدا را نگه نمى دارد و در امور مسلمانان با کعب الاحبار یهودى مشورت مى نماید و اموال مسلمانان را میان بنى مروان تقسیم مى کند، از او برگشتند و مردم را به کشتن عثمان تحریک نمودند. ملک شاه به وزیر گفت: آیا سخنان علوى صحیح است؟ وزیر: آرى، مورخان چنین آورده اند. ملک شاه: پس چگونه گفتى که او بواسطه شورا به خلافت رسید؟ وزیر: منظور من از شورا، شور کردن همان سه نفر بود! ملک شاه: آیا انتخاب سه نفر، شورا نامیده مى شود. وزیر: پیامبر به آن سه نفر، بشارت بهشت داده بود. علوى با شنیدن این سخن از وزیر برآشفت و گفت: صبر کن اى وزیر، آنچه صحیح نیست بر زبان نیاور. حدیث «عشره مبشره»، دروغ و افتراى بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مى باشد. عباسى: چگونه این روایت را دروغ مى شمارى در حالى که راویان موثق آن را نقل کرده اند. علوى: دلایل بسیارى بر دروغ بودن این روایت و باطل بودن آن وجود دارد که من سه دلیل را ذکر مى کنم: اول: چگونه پیامبر به طلحه که او را اذیت نموده است بشارت بهشت مى دهد؟ چنانکه برخى از مفسران و مورخان آورده اند که طلحه گفت: «هرگاه پیامبر از دنیا برود با همسران او ازدواج مى کنیم» یا گفت «با عایشه ازدواج مى کنم». پس این سخن به گوش پیامبر رسید و از آن رنجیده خاطر و ناراحت گردید و خداوند این آیه را نازل فرمود: (وما کان لکم أن تؤذوا رسول الله ولا أن تنکحوا أزواجه من بعده أبداً إنّ ذلکم کان عند الله عظیماً)(31); و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید و همسرانش را پس ازاو به همسرى گیرید که این کار نزد خدا همواره گناهى بزرگ است. دوم: طلحه و زبیر با على بن ابى طالب جنگیدند در حالى که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در حق على فرمود: «یا على حربک حربى وسلمک سلمى(32); اى على! جنگ تو، جنگ من و صلح تو، صلح من است». و نیز فرمود: «من أطاع علیاً فقد أطاعنى ومن عصى علیاً فقد عصانى(33); هر کسى از على اطاعت کند مرا اطاعت نموده و هر کسى نافرمانى اش کند مرا نافرمانى کرده است». و نیز فرمود: «علىّ مع القرآن والقرآن مع على لن یفترقا حتى یردا علىّ الحوض(34); على با قرآن است و قرآن با على، آن دو هیچ گاه از هم جدا نشوند تا سر حوض کوثر بر من وارد شوند». و نیز فرمود: «على مع الحقّ والحقّ مع على یدور معه الحق حیثما دار(35); على با حق است و حق با على، هر کجا على بچرخد حق با او بچرخد (على(علیه السلام) حق مدار و مدار حق است)». بنابراین، آیا کسى که پیامبر را عصیان کرده و با او جنگیده، در بهشت است؟ آیا جنگ کننده با حق و قرآن، مؤمن است؟ سوم: طلحه و زبیر در قتل عثمان شرکت داشتند، آیا ممکن است که عثمان و طلحه و زبیر همگى در بهشت باشند با اینکه برخى از آنها با بعضى دیگر جنگید؟ و پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در حدیثى فرمود: «القاتل والمقتول کلاهما فى النار; قاتل و مقتول هر دو در آتش مى باشند». ملک شاه متعجّبانه از وزیر پرسید: آیا تمام سخنان علوى صحیح است؟ در اینجا وزیر ساکت شد و چیزى نگفت. عباسى و همراهانش هم ساکت شدند و چیزى بر زبان نیاوردند. چه بگویند؟ آیا حق را بگویند؟ مگر شیطان اجازه مى دهد که آنها به حق اعتراف نمایند؟ آیا نفس اماره راضى مى شود که در برابر حقیقت و واقعیت خاضع شود؟ آیا گمان مى برى اعتراف به حق، کار آسان و راحتى است؟ هرگز! جدّاً کار مشکلى است! چرا که لازمه اش پایمال کردن تعصبات جاهلانه و مخالفت با هواهاى نفسانى است در حالى که مردم ـ جز مؤمنان که بسیار اندکند ـ پیروان هوا وهوس وامور باطلند. ... علوى سکوت را شکست و گفت: اى پادشاه! وزیر، عباسى و همه علماى اهل سنت به درستى گفتار و حقانیت سخنان من آگاهند و اگر سخنان مرا انکار کنند، بدون شک، دانشمندانى در راهی به سوی حقیقت هستند که بر صداقت، درستى و حقانیت سخنان من گواهى مى دهند و در کتابخانه این مدرسه، کتابهایى وجود دارد که به درستى گفتار من شهادت مى دهد... پس اگر اینها به درستى سخن من اعتراف نمایند که چه بهتر، در غیر این صورت، همین الان من آماده هستم که کتابها و مصادر و شهود را حاضر نمایم. ملک شاه رو به وزیر نمود و پرسید: آیا سخن علوى که مى گوید کتابها و مصادر، به درستى گفتار و صداقت سخن او تصریح دارند، صحیح است؟ وزیر: آرى! سخنان او صحیح است. ملک شاه: پس چرا در ابتدا سکوت نمودى؟ وزیر: زیرا من دوست ندارم که در اصحاب پیامبر خدا طعن زنم و بر آنها ایراد گیرم! علوى سخن وزیر را رد کرد و گفت: عجیب است! تو دوست ندارى به آنها ایراد گیرى در حالى که خدا و رسول او از آن کراهت ندارند. خداى تعالى بعضى از صحابه را به عنوان منافق معرفى کرده و به پیامبرش دستور داده با آنها جنگ نماید چنانکه با کفار مى جنگد و پیامبر هم شخصاً بعضى از اصحاب خود را لعن نمود. وزیر: اى علوى، مگر این سخن علما را نشنیده اى که «همه اصحاب پیامبر عادل مى باشند»؟ علوى: این سخن را شنیده ام; اما مى دانم که دروغ و افترا است. زیرا چگونه ممکن است همه اصحاب پیامبر عادل باشند در حالى که برخى را خداوند و برخى دیگر را پیامبر لعنت نموده است و برخى اصحاب، برخى دیگر را لعنت کرده اند و گروهى از آنها با گروهى دیگر جنگیده اند و بعضى از ایشان، برخى دیگر را ناسزا گفته و جمعى از آنها جمعى دیگر را به قتل رسانیده اند. در اینجا عباسى که همه درها را به روى خود بسته دید، از در دیگرى وارد شد و گفت: پادشاها! به این علوى بگو اگر خلفا ایمان نداشتند، چگونه مسلمانان آنها را به عنوان خلیفه برگزیدند و به ایشان اقتدا کردند؟ علوى در جواب سخن عباسى گفت: نخست این که: همه مسلمانان، آنها را به خلافت نپذیرفته اند. و تنها اهل سنت آنها را قبول دارند. دوم این که: کسانى که به خلافت آنها اعتقاد دارند، دو گروهند: همچنین مى فرماید: (سواء علیهم أ أنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون)(37); براى آنان تفاوتى نمى کند که آنان را (از عذاب الهى) بترسانى یا نترسانى، ایمان نخواهند آورد. سوم این که: کسانى که آنها را به عنوان خلیفه برگزیدند در انتخاب خود خطا کردند همان گونه که مسیحیان در اعتقاد خود که مسیح را پسر خدا دانستند و گفتند: «المسیح ابن الله» و نیز یهودیان که عزیر را پسر خدا پنداشتند و گفتند: «عزیر ابن الله»، به خطا رفتند. انسان باید از خدا و رسول اطاعت کند و پیرو حق باشد; نه پیرو مردم گرچه به خطا رفته باشند و به باطل گرویده باشند. همچنان که خداوند مى فرماید: (أطیعوا الله وأطیعوا الرسول)(38); از خدا و پیامبرش اطاعت نمایید!
1 ـ جاهل. 2 ـ معاند.
By Ashoora.ir & Night Skin